İz : رد

İz : رد

محتویات وبلاگ ، ردی است از ذهن و دلم ، بر روی صفحاتی از دنیای مجازی : bu veblagın içəriyi ,mənim bilinc və ürəyimin İZidir sanal dünyanin yarpağlarının üzündə
İz : رد

İz : رد

محتویات وبلاگ ، ردی است از ذهن و دلم ، بر روی صفحاتی از دنیای مجازی : bu veblagın içəriyi ,mənim bilinc və ürəyimin İZidir sanal dünyanin yarpağlarının üzündə

درسی از بزرگواری امام حسن مجتبی (ع)

مورخین نوشته‏اند  :

روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی می‏گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحش‏هایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر می‏کنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد. اگر گرسنه‏ای سیرت می‏کنیم، اگر برهنه‏ای می‏پوشانیمت، اگر نیازی داری، بی‏نیازت می‏کنیم، اگر از جایی رانده شده‏ای پناهت می‏دهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می‏کنیم، هم‏اینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که این‏جا هستی مهمان مایی...

مرد شامی که این همه دل‏جویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت:

شهادت می‏دهم که تو خلیفه‏ی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می‏داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب‌ترین خلق خدا می‏دانم.

آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. 

 

 

میلاد باسعادت امام حسن مجتبی (ع) مبارک

به امید خدا چشم :)

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهانی متهم می کنند 

 ولی مــــــــــهربان باش        

       

اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند ولی شریف و    

 درســـــــــتکار باش.    

  

نیکی های امروزت را فراموش می کنند ولی  

 نیـــــــــــــکوکار باش     

 

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد!  

در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم. 

  

عشق بازی با خدا

نمی دانم اینجا که ایستاده ام تقدیــــر من است یا تقصیــــــر من . 

امــــــا ! وقتی یافته هایم را با باخته هایم مقایسه میکنم . 

می بینم چون خــــــــــــــــــــــــــــدا را یافتم هرچه باختم مهم نیست. 

آموختم که تمام ماجراهای زندگی فقـــــــــــط :  

 

قــــــــــــانون عشــــــــــــــــــــق بازی با خــــــــــــــــــــــــداســـــــت 

  

 

خدا و پرواز پروانه